عشق و دیوانگی
































عشق زیباترین دروغ دنیاست


در زمانهای بسیار قدیم وقتی هنوز پایه بشر به زمین نرسیده بود ،فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شده بودند،انها از بیکاری خسته و کسل شده بودند.

ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت:بیایید یک بازی کنیم مثل قایم باشک!

همگی از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد:من چشم میگذارم!و از انجایی که کسی  نمی خواست دنباله دیوانگی برود همه قبول کردند او چشم بگذارد.

دیوانگی جلوی درختی رفت و چشمهایش را بست و شروع کرد به شمردن...یک...دو...سه

همه رفتند تا جایی قایم شوند.

لطافت خود را به شاخ ماه اویزان کرد،خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد،اصالت در میان ابرها مخفی شد،هوس به مرکز زمین رفت،دروغ گفت پشت سنگها قایم میشوم اما به ته دریا رفت،طمع داخل کیسه ای که خودش دوخته بود مخفی شد و دیوانگی مشغول شمردن بود هفتاد و نه...هشتاد...و همه پنهان شدند به جزء عشق!که همواره مردد بود نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب نیست!چون همه میدانیم پنهان کردن عشق مشکل است ،در همین حال دیوانگی به پایان شمارش میرسید نود و پنج...نود و شش... . هنگامی که دیوانگی به صد رسید عشق پرید و بین یک بوته ی گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد دارم میام!و اولین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی تنبلی اش امده بود پنهان شود و بعد لطافت را یافت که به شاخ ماه اویزان بود،دروغ ته دریاچه ،هوس در مرکز زمین و یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق و از یافتن عشق نا امید شده بود.حسادت در گوشهایش زمزمه کرد تو فقط باید عشق را پیدا کنی و او در پشت بوته گل رز پنهان شده است.

دیوانگی شاخه ی چنگ ما نندی از درخت چید  و با شدت و هیجان زیاد ان را در بوته گل رز فرو کرد و دوباره و دوباره تا با صدای ناله دست کشید عسق از پوشته بوته بیرون امد در حالی که با دستهایش صورتش را پوشانده بود!از میان انگشتانش قطرات خون بیرون میزد!شاخه به چشمان عشق فرو رفته بود!و او نمیتوانست جایی را ببیند او کور شده بود !دیوانگی گفت ای وای من چه کردم؟!من چه کردم؟چگونه می توانم تو را درمان کنم؟عشق پاسخ داد تو نمی توانی مرا درمان کنی اما اگر می خواهی کمکم کنی می توانی راهنمای من شوی

 

و اینگونه است که از ان روز به بعد عشق کور است و دیوانگی همواره همراه اوست!و از همانروز تا همیشه عشق و دیوانگی به همراه یکدیگر به احساس تمام آدم های عاشق سرک میکشند

عشق یعنی مستی و دیوانگی ***عشق یعنی ز خود بیگانگی

غشق یعنی شعله بر خرمن زدن***عشق یعنی رسم عشق بر هم زدن



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





تاريخ شنبه 18 آذر 1391برچسب:,سـاعت 15:28 نويسنده mahshid| |

miss-A